سما جون سما جون ، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره
زهرا جون زهرا جون ، تا این لحظه: 20 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

روزمره های دخترانم

احوال ما ...

بالاخره این هفته پر دردسر تمام شد و این هفته کمی اوضاع روبراه تر میشه ... کلاس شنا کماکان ادامه داره و مربی شنا از زهرا حسابی راضی ... میگه بیاد ادامه بده تو تیم باشه ... کلاس بسکتبال هم ادامه داره و مربی میخواد که یه تیم بده ... جشن روز معلم برگزار شد و به بچه ها حسابی خوش گذشت ... اما نمایشگاه کتاب که  امسال هم نمیتونم برم متأسفانه ... خاله مریم هم امروز رفت سونو و خدا رو شکر خوب بود یه نی نی 7 میلی متری ... و خاله محبوبه وارد 7 امین ماه بارداری شده دوستتون دارم خواهر زاده های عزیز
16 ارديبهشت 1392

شلوغ پلوغ ...

این روزا سرمون حسابی شلوغهههههه ... کلاسهای شنا ... خرید واسه روز معلمممممم  که هر سال توسط همه اولیا مدرسه انجام میشه .... امتحان فاینال زبان من ... خرید براییییییی روز مادررر .... و این هفته هم که باید بریم به کلاست برسیم بیرجند احتمالا چهارشنبه ... هنوز درگیر کارای دکوزاسیون خونه ایم کلافه شدم دیگه از این همه بهم ریختگییی ... ): هفته پر مشغله واسه من که انرژیم تحلیل رفته ...  
9 ارديبهشت 1392

انرژی دابل + ... (:

خدا رو شکر تونستم استارت بعضی از کارها رو در سال جدید بزنیم از 27 /1 دوره اموزش شنا خصوصی مون شروع شد من و زهرا جون و عمه جان روزهای فرد امروز 5 امین جلسه است اما زهرا جون هم موفق شد بالاخره بره کلاس بسکتبال و روزهای فرد حسابی انرژی میگیره ... (: از سه شنبه 2/3 هم کلاس نقاشی سما جون شروع شد و خیلی با علاقه سر کلاس حاضر میشه دوستتون دارم و امیدوارم بتونم با برنامه ریزی درست به اهدافمون برسیم
5 ارديبهشت 1392

پایان سال

همیشه پایان سال غم انگیزه واسه منی که شروع سال جدید رو با یه سال بزرگتر شدن تجربه میکنم گاهی در بزرگی هم هنوز کوچکی هنوز تا بزرگ شدن راه زیادی مونده ... سما جون در مسابقه بهترین تخم مرغ برنده شد (: یادتونه خیلی سالها قبل واسه دوستامون کارت پستال می فرستادیم امسال معلم زهرا جون این سنت رو احیا کردن و پایان سال و جشنواره دستهای کوچک اندیشه های بزرگ   ...
5 ارديبهشت 1392

فصل ...

بهار هم با تمام غرورش آمد و سال دیگه ای رقم خورد ... امسال بعد مدتها دقیقا بعد 9 سال رفتیم خوزستان و حسابی انرژی مثبت دریافت کردیم و برگشتیم مسیر از جاده اقلید و یاسوج ، بوشهر ، بندر گناوه ، بندر دیلم ، آبادان ، خرمشهر و اهواز و اندیمشک و حسابی بهمون خوش گذشت . اوایل راه سما جون کمی بی قرار بود و بهانه برگشت به طبس رو می گرفت ... اما اونجا حسابی با همه گرم گرفت و کلی دایی و عمو و خاله پیدا کرد (: میزارم تصاویر روایت کنن سال تحویل امسال در محل کار آقاجان در درمانگاه گذشت ...     ...
3 ارديبهشت 1392